یه روزکامل تا وقت خواب خوشحالی کردم ادبیات رو 19.75گرفتم داشتم میخوابیدم دوستم زنگ زد گفت فیزیک دو رو بانمره6 افتادم هرچی خوشی بود از حلقمون آورد


گاه نویس

نبض ساعتم را گرفتم زمان مرده بود



6

یه روز بیاد که هیچ کس از گفتن حقیقت نترسه و هیچ کس برای گفتن حقیقت نمیره

5

دوستش دارم هم خودش رو هم کارهاش رو مخصوصا تیپش رو

4

یعنی میشه یه روز دیگه کتاب ها سانسور نشن