-
هی خوندم هی خوندم...
1390/11/21 18:05
۲۵داستان شرلوک هلمز+شب بی پایان+ده بچه زنگی+طاعون+دختر پرتقال+کاناپه فروید+کوری اره دیگه این ها رو تو این مدت بیکاری خوندم بماند که ددر کردن هامون آب شنگولی خوردن هامون و بقیه مخلفات چقدر حال داد آخه کی میگه دانشگاه باحاله که هرچی بیچارگی ماست از این دانشگاست مشروطیدم
-
فیل-تر
1390/10/23 14:46
آخر سر هم نفهمیدیم این فیل -تر کیه که هر جا میری یه رده پای ازش هست تقصیر خودشم نیست بنده خدا آخه فیله تره دیگه
-
اولین خبراهای ۲۰۱۲
1390/10/12 18:37
دلار به ۱۸۰۰تومن هم رسید کم کم داریم به این هدف از بین بردن قشر فقیر جامعه میرسیم شاید هم همه جامعه یک رنگ بشن البته اگه ۳۰۰۰میلیارد تون دارین خیالتون راحت باشه که خونتون از بقیه مردم رنگی تره در هر جامعه دید مردم برای خریدن چیزی(سکه و دلار)صف بستن تا بعدا کرونتر بفرشون بدونید شعور اون اجتماع به همون اندازه که صفشون...
-
بعد از مدتها
1390/10/08 15:30
بعد از مدت ها دوباره یه نگاه به قبل کردم راستش نمیدونم چرا ئلی دوست دارم کار هام رو با تاریخ میلادی انجام بدم برای همین دوروز قبل از ۲۰۱۲(همون آخر دنیا)بلاگ ها و دفتر خاطراتم رو یه نگاه کردم کلی خندیدم تعجب کردم دست آخرم فهمیدم چه زود گذشت حالا که آمار اینجا رو هم یه نگاه کردم دیدم چقدر بازدید داشته آخه من خیلی ننوشتم...
-
برهنه خوشحال
1390/06/30 17:33
پاسبان مردی به راهی دید و گفتا کیستی ؟ گفت : فردی بی خیال و فارغ و آزاده ام گفت : از بهر چه می رقصی و بشکن می زنی ؟ گفت : چون دارای شور و شوق فوق العاده ام گفت : اهل خاک پاک اصفهانی یا اراک ؟ گفت : اهل شهر آباد و خوش آباده ام گفت : خیلی شاد هستی ، باده لابد خورده ای گفت : هم از باده خور بیزارم ، هم از باده ام گفت : از...
-
[ بدون عنوان ]
1390/05/24 22:42
رفتم سر کار چند روز صبح زود بلند میشم شب دیر وقت می خوابم رفتم تهران یه دوره آموزش دیدم کاره باحالی میرم دارو خانه ویزیت میکنم از همه دوستایی که این مدت سر زدن نبودم ممنونم همیشه بیادتونم بدرود تا دفعه بهد
-
[ بدون عنوان ]
1390/04/30 17:55
چند روز بی حوصلگی هیچ کاری نکردم تا ساعت 11می خوابم بلند میشم تا نهار حرف می زنم نهار میخورم میرم اتاقم تا ساعت سه هنذفری تو گوش اهنگ گوش میدم ساعت سه میخوابم پنج بلند میشم اخبار ببی سی رو گوش میدم بعد تا شام این برنامه اون برنامه رو نگاه میکنم بعد از شام با دوستان ددر میکنیم ساعت یک برمیگردم خونه ساعت دو می خوابم...
-
[ بدون عنوان ]
1390/04/20 22:28
عروسی تمام شد شام عروسی مثل قحطی زده ها تا تونستم غذا خوردم کار از محکم کاری عیب نمی کنه یهو دیدی سه چهار روز دیگم غذا گیرم نیومد کتاب های هیمشه شوهر و زهیر رو خوندم دارم سمفونی مردگان رو می خونم یه مدت به موضوع های مختلفی برای داستان فکر میکنم اما نمیدونم چرا هر وقت دست به قلم میشم همه چیز یادم میره؟؟؟ قرار1ماه دیگه...
-
[ بدون عنوان ]
1390/04/12 22:58
نمره چند تا از دوستام رو با خواهش درست کردم حالا جالبیش اینجاست که ترم بعد اونا از من جلوتر می افتن نمی دونم خوشحال باشم یا ناراحت من اگه اینقدر که برای این و اون زرنگ بودم برای خودم کاری میکردم حالا اینجوری نمی شدم
-
[ بدون عنوان ]
1390/04/11 16:05
تمام نمره مبانی هم اومد 15.5شدم خوبه بدک نیست این چند روزه عروسی بوده دارم میمیرم از بس کار کردیم سه روز یه غذای درست و حسابی نخوردم اما دیروز نه نهار خوردم نه شام موندم چطور هنوز زنده موندم نکنه من هوا زیم خبر ندارم
-
[ بدون عنوان ]
1390/04/08 12:20
دیروز کتاب یکی دیگه از داستان های شرلوک هلمز رو خوندم خیلی جالب بود حا هم دارم همیشه شوهر داستایوسکی رو میخونم
-
[ بدون عنوان ]
1390/04/06 01:16
ساعت1:14ومن در حال شمارش دوستان بیکاری که مثل بنده دارن وبلاگ به روز میکنن نکته جالب اینه هر دو سه دقیقه یه وبلاگ به روز میشه حالا تو روز بیا ببین چه خبره
-
[ بدون عنوان ]
1390/04/05 10:13
امروز امتحانات تموم شد یه نفس راحت حالا وقت وقت آرزو هاست اول کتاب ها بعد داستان
-
گاه نوشت2
1390/04/02 17:42
شکایت قناری از قفس زیباترین ترانه ای بود که زندانبانش شنیده
-
[ بدون عنوان ]
1390/04/02 10:46
ز خر خوانان عالم هر که را دیدم غمی دارد دلا رو کن به مشروطی که آن هم عالمی دارد دیروز امتحان فیزیک 1 رو با بهترین برگه گذروندم و فعلا منتظر نمره
-
[ بدون عنوان ]
1390/04/02 10:42
بی سوادان قرن 21 کسانی نیستند که نمی توانند بخوانند و بنویسند، بلکه کسانی هستند که نمی توانند آموخته های کهنه را دور بریزند و دوباره بیاموزند. الوین تافلر
-
[ بدون عنوان ]
1390/03/31 11:52
یه روزکامل تا وقت خواب خوشحالی کردم ادبیات رو 19.75گرفتم داشتم میخوابیدم دوستم زنگ زد گفت فیزیک دو رو بانمره6 افتادم هرچی خوشی بود از حلقمون آورد
-
گاه نویس
1390/03/25 11:43
نبض ساعتم را گرفتم زمان مرده بود
-
6
1390/03/25 11:41
یه روز بیاد که هیچ کس از گفتن حقیقت نترسه و هیچ کس برای گفتن حقیقت نمیره
-
5
1390/03/23 18:17
دوستش دارم هم خودش رو هم کارهاش رو مخصوصا تیپش رو
-
4
1390/03/23 17:57
یعنی میشه یه روز دیگه کتاب ها سانسور نشن
-
۳
1390/03/22 15:10
دو روز دیگه تولدمه نوزده سال از زندگی رو کردیم رفت می خوام تو سال دیگه تمام کتابهای گوته،نیچه،جرج اورول،هدایت رو بخونم البته از هزکدوم از ینها چند تا کتاب خوندم
-
گذر موقت
1390/03/21 18:40
امروز امتحان فیزیک 2 رو دادم قبول بشم انتهای ناپلئون بازیی
-
۲
1390/03/19 14:53
می خوام طراحی یاد بگیرم این یکی رو حتما باید انجام بدم
-
۱
1390/03/18 23:25
می خوام یه داستان بنویسم تا حالا به چند تا موضوع فکر کردم اما همش احساس میکنم خیلی تکراری میشه یا خوب از آب در نمیاد
-
شما ها هم
1390/03/18 23:16
اگه کسی این وبلاگ رو خوند و ایده ای داشت لطفا در نظر ها بگه تا براش دعوت نامه بفرستم
-
اول نوشت
1390/03/18 23:12
این وبلاگ رو گذاشتم چون خیلی کارها هست که قصد انجام شون رو دارم و ایدهای که به سرم میزنه ولی قبل از عملی کردنشون اون ها رو فراموش میکنم برای همین می خوام اون ها رو در اینجا یاداشت کنم تا بعدا بدونم دو ست داشتم چه کارهای انجام بدم